سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  Atom  |   خانه |   درباره خودم |   MAIL |  پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

! Love

مقدمه (شنبه 87/6/23 ساعت 4:50 عصر)

من به هر حال که باشم به تو می اندیشم

 

dani


  • نوشته شده توسط: دانیال

  • نظر ( )

  • متن های جدید (دوشنبه 87/6/11 ساعت 1:25 صبح)

    اسپانیایی ها میگن : "عشق ساکت است اما اگر حرف بزند از هر صدایی بلندتر است "ایتالیایی ها میگن: "عشق یعنی ترس از دست دادن تو ! " ایرانی ها میگن : "عشق سوء تفاهمی است بین دو احمق که با یک ببخشید تمام میشود ...

    نامه ی چارلی چاپلین به دخترش : تا وقتی قلب عریان کسی را ندیدی بدن عریان خودت را نشان نده هیچ وقت چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمی فهمد گریان مکن قلبت را خالی نگاه دار اگر هم روزی خواستی کسی را در قلبت جای دهی سعی کن که فقط یک نفر باشد و به او بگو که تو را بیشتر از خودم و کمتر از خدا دوست دارم زیرا که به خدا اعتقاد دارم و به تو نیاز ...

    --------------------------------------------------------------------------------------

    روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد.

    روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد.
    و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
    گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست.
    سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.
    گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.
    خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت ...
    های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد ...

    ------------------------------------------------------------------------------------

    منتظر دیدار تو هستم، سهل است بگویم که گرفتار تو هستم، من در پی این حادثه غمخوار تو هستم، هر چند که دور از منی و من ز تو دورم، بر جان تو سوگند که دوستدار تو هستم.

    نمی دانم چرا ما انسان ها عادت داریم آبی وسیع آسمان را رها کنیم و جذب آبی کوچک چشمانی شویم که عمقی ندارد با اینکه می دانیم روزی بسته خواهد شد اما آسمان کی بسته خواهد شد

    گناهم را نمیدانم، تقاصم را سبکتر کن، مرا این گونه آزردن، خدا را خوش نمی‌آید، مرا از غم رهایم کن، جوابی ده مرا یارا که این سان بودن و مردن، خدا را خوش نمی‌آید، بگو جانا گناهم چیست که اینگونه سزاوارم؟ که هر شب خون دل خوردن خدا را خوش نمی‌آید، دلی پر درد و آه دارم، که آن را غرور من بها دار زیر پا بردن خدا را خوش نمی‌آید...

    بازار سیاه رفتم برای خریدن عشق ولی در ابتدای ورودم روی کاغذی خواندم در غرفه هوس بازان عشق را به حراج گذاشته اند به قیمت نابودی پاک بازان...

    یک قطره اشک مى اندازم تو دریا - تا زمانى که پیداش کنى دوستت دارم. - اگه پیدا کردی اون وقت تو رو فراموش می کنم

    لذت داشتن یه دوست خوب توی یه دنیای بد، مثل خوردن یه فنجون قهوه گرم زیر برفه. درسته که هوا رو گرم نمی کنه، ولی آدمو دلگرم می کنه.

    دوست داشتن را باید از دختر بچه ها یاد گرفت. آنها در مقابل محبتی که به عروسک خود می کنند از او انتظار محبت متقابلی ندارند آنها بدون هیچ توقعی عروسکشان را دوست دارند و دوست داشتن واقعی یعنی همین

    به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد ، به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد و دستی را بپذیر که باز شدن را

    بوسه یعنی وصله ی شیرین دو لب... بوسه یعنی مستی از مشروب عشق... بوسه یعنی لذت دل دادگی... لذت از شب . لذت از دیوانگی... بوسه یعنی حس خوبه طعم عشق... طعم شیرینی به رنگ سادگی... بوسه یعنی آغازی برای ما شدن... لحظه ی با دلبری تنها شدن... بوسه سرفصله کتاب عاشقی... بوسه رمز وارد دلها شدن... بوسه آتش می زند بر جسم و جان... بوسه یعنی عشق من با من بمان...

    تو بودی باور من-تو یار و یاور من- تو بودی عشق اول-رفیق آخر من- تو بودی شور هستی-رفیق خوب مستی-تو بودی کعبه ی عشق-مثل خدا پرستی

    سفری غریب داشتم توی چشمای قشنگت،سفری که بر نگشتم غرق شدم توی نگاهت، دل ساده ی ساده کوله بار سفرم بود،چشم تو مثل یه سایه همجا همسفرم بود،من همون لحظه اول آخر راهو میدیدم،تپش عشق و تو رگهام عاشقانه می چشیدم

    خانه های جدول زندگیم را دستان مهربانت یک به یک پر کرد و رمز جدول چنین بود: دوستم بدار

    عاشق و مجنونت شدم .نخونده مهمونت شدم. کلی پریشونم شدم. شمع تو شمدونت شدم .خاک تو گلدونت شدم . خادم دربونت شدم . عمری غزل خونت شدم . شعرای ارزونت شدم اما یه جوری مجنونت شدم.

    می خواهم برایت مرهمی باشم ! ... برای آن نگاه خسته ای که می دانم ،... امیدش به لبخندی ست ! می خواهم برایت لبخند باشم ! ... برای آن دلی که از امید ، خالی ست ! می خواهم دست هایت را در دست های آسمان بگذارم ... تا باور کنی آسمان هم ، برای تو آغوش می گشاید ! من تو را مرهمی خواهم بود ، گرچه ... دلــــــــــی دارم ... که نیازمند یک مرهم است !

    صبر کن عشق زمین گیر شود بعد برو یا دل ازدیدن تو سیر شود بعدبرو ای کبوتر به کجا؟ قدر دگر صبر بکن آسمان پای پرت پیر شود بعد برو نازنینم تو اگر گریه کنی بغض من نیز می شکند خنده کن عشق زمین گیر شود بعد برو یک نفر حسرت لبخند تو را میدارد صبر کن گریه به زنجیر شود بعد برو خواب دیدی شبی از راه سوارت آمد باش ای نازنین خواب تو تعبیر شود بعد برو ...

    بیهوده مکن عمر گران صرف رفیقان ، عمر صرف کسی کن که دلش جان تو باشد ، امروز کسی محرم اسرار کسی نیست ، ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست .

    میدونی فرق تو با عشق زندگی و گل چیه ؟ عشق یک کلمه هست ولی تو معنی ان هستی ، زندگی یک اجبار هست ولی تو دلیل آن هستی ، گل یک گیاه هست ولی تو عطر آن هستی

    پسر نگاهی به دختر کرد و گفت حالا که کنار ساحل هستیم بیا یه آرزوی قشنگ بکنیم دختر با بی میلی قبول کرد پسر چشماشو بست و گفت کاشکی تا آخر دنیا عاشق هم بمونیم ... بعد به دختر گفت حالا تو آرزوتو بگو دختر چشماشو بست و خیلی بی تفاوت گفت کاشکی همین الان دنیا تموم بشه ... وقتی چشماشو باز کرد پسر رو ندید فقط چند تا حباب رو آب دید

    اگر روزی فهمیدم که دوستم نداری گریه نمی کنم بلکه آرزو می کنم که روزی عاشق کسی بشی که دوستت نداشته باشد

    گناهم را نمیدانم، تقاصم را سبکتر کن، مرا این گونه آزردن، خدا را خوش نمی‌آید، مرا از غم رهایم کن، جوابی ده مرا یارا که این سان بودن و مردن، خدا را خوش نمی‌آید، بگو جانا گناهم چیست که اینگونه سزاوارم؟ که هر شب خون دل خوردن خدا را خوش نمی‌آید، دلی پر درد و آه دارم، که آن را غرور من بها دار زیر پا بردن خدا را خوش نمی‌آید...

    کوهها اعتبار خویش را مدیون تیشه ی فرهادند کوهی که در آن عشق نگذرد شایسته ی عبور نیست

    همه ی شاعران نوازنده اند آنان شیوه ی چنگ زدن بر تار دلها را می دانند.

    عشق یعنی با پرستو پر زدن عشق یعنی آب بر آتش زدن عشق یعنی چو احسان یا به راه عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه عشق یعنی بیستون کندن به دست عشق یعنی زاهد اما بت پرست عشق یعنی همچو من شیدا شدن

    تو برام تنهاترینی./ تو برام قشنگترینی./ تو نگینی روی انگشتر قلبم./ کاش میشد تو دام چشمهات اسیر همیشه بودم./ کاش میشد منو میدیدی که برات دارم می میرم./ نمیخوام بی تو بمونم، چون دیگه چیزی ندارم./ کاش می شد گلهای عشقم یه گلستانی می ساختند./ من میون دشت گلهام، تو بالا خورشید، روزهام کاش می شد./ چشمهای پاکت، ماه شبهای دلم بود، دیگه قصه ای ندارم، چون حالا من تو رو دارم./ واسه دوست داشتن چشمهات، واسه اون ناز نگاهت، به شکار شب و روزم باشه، اشکالی نداره، بذار از عشقت بسوزم./

    اگر روزی خواستی بگی دوستت ندارم . آرام آرام بکو تا آهسته آهسته بمیرم

    معنای زنده بودن من با تو بودن است نزدیک، دور سیر، گرسنه رها، اسیر، دلتنگ، شاد آن لحظه ای که بی تو سر آید مرامباد! مفهوم مرگ من، در راه سر افرازی تو، در کنارتو، مفهوم زندگی است معنای عشق نیز در سرنوشت من! با تو، همیشه با تو، برای تو...

    اگر خیال داری دوستم بداری همینک دوستم بدار اکنون که زنده ام... صبر نکن تا بمیرم... بدان که آنوقت هرگز صدایت به گوشم نخواهد رسید ومجبور می شوی حرف های نا گفته قلب ساده ات را در فراسوی یه مشت خاکسترسرد پنهان کنی پس اگرذره ای عشق من در دلت ماوا دارد اگر دوستم داری بگذار زنده بمانم دوستت دارم عزیزم

    عشق را دوسیت دارم
    اگه یه روز بغض گلوت رو فشرد بهت قول نمیدم که می خندومت ولی می تونم باهات گریه کنم اگه یه روز نخواستی به حرفهام گوش بدی خبرم کن........قول می دم که خیلی ساکت باشم اگه یه روز خواستی در بری بازم خبرم کن......قول نمی دم که ازت بخوام وایسی اما میتونم باهات بدوم اما.....................اگه یه روز سراغم رو گرفتیو خبری نشد..........سریع به دیدنم بیا حتمآ بهت احتیاج دارم
    -----------------------------------------------
    وقتی دلتنگ شدی به یاد بیار کسی رو که خیلی دوست داره. .وقتی ناامید شدی به یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی. وقتی پر از سکوت شدی به یاد بیار کسی رو که به صدات محتاجه. وقتی دلت خواست از غصه بشکنه به یاد بیار کسی رو که توی دلت یه کلبه ساخته. وقتی چشمات تهی از تصویرم شد به یاد بیار کسی رو که حتی توی عکسش بهت لبخند میزنه. وقتی به انگشتات نگاه کردی به یاد بیار کسی رو که دستای ظریفش لای انگشتات گم میشد. وقتی شونه هات خسته شد به یاد بیار کسی رو که هق هق گریش اونها رو می لرزوند
    -------------------------------------------
    خیلی سخت است وقتی همه کنارت باشند و باز احساس تنهایی کنی. وقتی عاشق باشی و هیچ کس از دل عاشقت باخبر نباشد . وقتی لبخند می زنی و توی دل گریانی . وقتی تو خبر داری و هیچ کس نمی داند . وقتی به زبان دیگران حرف می زنی ولی کسی نمی فهمد . وقتی فریاد می زنی و کسی صدایت را نمی شنود . وقتی تمام درها به رویت بسته است... آن گاه دستهایت را به سوی آسمان بلند می کنی و از اعماق قلب تنها و عاشق و گریانت بانگ برمی آوری که: « ای خدای بزرگ دوستت دارم!» و حس می کنی که دیگر تنها نخواهی ماند.
    ----------------------------------------------
    شاگردی از استادش پرسید: عشق چست؟ استاد در جواب گفت: به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم زار، به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی! شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت. استاد پرسید: چه آوردی؟ و شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ! هر چه جلو میرفتم، خوشه های پر پشت تر میدیدم و به امید پیدا کردن پرپشت ترین، تا انتهای گندم زار رفتم . استاد گفت: عشق یعنی همین! شاگرد پرسید: پس ازدواج چیست؟ استاد به سخن آمد که : به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور. اما به یاد داشته باش که باز هم نمی توانی به عقب برگردی! شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت . استاد پرسید که شاگرد را چه شد و او در جواب گفت: به جنگل رفتم و اولین درخت بلندی را که دیدم، انتخاب کردم. ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم. همین


  • نوشته شده توسط: دانیال

  • نظر ( )

  • حرف آخر (سه شنبه 87/4/11 ساعت 11:58 عصر)
    که اگردوست دارم زیباتزین لحظه ی روزم طلوع چشمان تو باشد.

    خورشید باش  نخواستی به کسی بتابی  نتوانی.

    یکی بود یکی نبود اون که بود تو بودی او که تو قلب تو نبود من بودم  یکی داشت یکی نداشت اون که داشت تو بودی اون که جز تو کسی را نداشت من بودم یکی خواست یکی نخواست اون که خواست تو بودی اون که نخواست از تو جدا بشه من بودم یکی گفت و یکی نگفت اون که گفت تو بودی اون که گفت دوستت دارم رو به هیچ کس جز تو نگفت من بودم یکی رفت یکی نرفت کسی که رفت تو بودی .......دوستتدارم.

    موج اگر می دانست ساحل هیچگاه دستش رو نمی گیره هرگز برای رسیدن نفس نفس نمی زد.

    وقتی که تو به دنیا اومدی بارون می اومدولی ابری تو آسمون نبود اون فرشته ها بودن که گریه می کردن چون یکی از اونا کم شده بود.

    زندگی رسم خوشایندی نیست زندگی اجبار است لاجرم باید زیست.

    هر کی یه روزی می آدئ یه روزی می ره یکی با دلش می ره یکی با پاهاش ولی مواظب باش کسی با پاهای خودش از دلت نره .

    فرقی نمی کنه برکه ی آبی کوچکی باشی یا دریای بیکران زلال که باشی آسمان در توست.

    پلک های مرطوب مرا باور کن این باران نیست که می بارد صدای خسته ی من است که از چشمانم بیرون میریزد.

    وقتی صدای sms میاد به این معنیش این نیست که مسیج داری معنیش اینه که یکی به یادته.

    یک روز دل نشست با خودش فکر کرد و گفت:از این به بعد سنگ می شم سنگ شد رفت میون سنگها نشست اما اونجا هم عاشق یه سنگ شد!!!

    تو یک بار از کنار دریا رد می شوی اما موج هایش برای بوسیدن جای پاهات یک عمر می آیندو می روند.

    خوشبخت ترین و خوش شانس ترین و سعادتمندترین آدم این تو تو تو تو نیستی ؟!!!!اونیه که تو رو داره.

    اگه تو دنیا هیچی هیچی نداشته باشی سه تا چیز هست که متعلق به توست ?-خدای مهربان ?-فکرهای قشنگ?-فلب کوچولوی من.

    همه میگن باید برای رسیدن به عشق باید از تمام دنیا گذشت ولی تو که دنیای منی چطور از تو بگزرم؟!!!

    زندگی مثل شطرنج می مونه.....اگه بازی بلد نباشی همه می خوان یادت بدن.....ولی اگه خوب بازی کنی همه می خوان شکستت بدن.

    رک بهت بگم دیگه از چشمام افتادی فهمیدی؟افتادی صاف تو قلبم.

    صد بار قسم خوردم که نام تو را بر زبان نیاورم ولی افسوس که قسمم نام تو بود!!!!.

    به خیال تو به سر بردن اگر هست گناه ......با خبر باش که من  غرق گناهم.

    می خوام قلکمو بشکنم با نصفپولش نازتو بخرم با نصف دیگه مداد رنگی بخرم ناز تو بکشم.

    دیشب تو فکرت بودم که یه قطره اشک از چشمام جاری شد از اشک پرسیدم چرا اومدی؟گفت آخه تو چشمات کسی هست که دیگه اونجا جایی برای من نیست.

    می دونی چرا بین انگشتهای دست فاصله است؟چون یکی تو این دنیاست که انگشتاش این فاصله رو پر می کنه.... 


  • نوشته شده توسط: دانیال

  • نظر ( )

  • عشق (سه شنبه 87/4/11 ساعت 9:2 عصر)
    برای عشق تمنا کن ولی خار نشو. برای عشق قبول کن ولی غرورتت را از دست نده . برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو. برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه. برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن . برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر . برای عشق وصال کن ولی فرار نکن . برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن . برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش . برای عشق خودت باش ولی خوب باش....
  • نوشته شده توسط: دانیال

  • نظر ( )

  • ....و عشق تو (سه شنبه 87/4/11 ساعت 5:16 عصر)

    تکه ابری کوچک می تواند خورشید را پنهان کند و شکوه جلالش را بازستاند. وقطره اشکی می تواند سیمایی را زشت کند. وقلوه سنگی میتواند آرایش آبی را بر هم بزند.جلگهای کوچک می تواند باغی را خراب کند وگلهای باغ را با علفهای هرز نابود کند.تردیدی کوچک میتواند سویه ظن بار آورد پس مبادا در عشق من تردید کنی زیرا عشق من پاک است وزلال است چون آب چون خورشید ،چون سیمای تو چون برگ گل،کاش قطره اشکی بودم که از چشمان تو زاده می شدم روی گونه هایت زندگی می کردم و بالاخره روی لبانت جان می دادم.


  • نوشته شده توسط: دانیال

  • نظر ( )

  • به نام آنکه دل دیوانه ی اوست (سه شنبه 87/4/11 ساعت 5:13 عصر)

    تو را دیدم ، نگاهم با نگاهت تلاقی کرد ،تو را دیدم نیم تنه ی قهوهای رنگت را و چشمانی که کمی از آن روشنتر بود ،تو را دیدم و هماندم احساس کردم که دوستت دارم .همچون شمعی روشناییش را ،همچون معشوقی عاشقی را،تو را دوست دارم که آسمانش را و بالاخره همچون مردی تنها دختر درویش را و از آن پس بود که به خاطرتو نفس می کشیدم و حتی به خاطر تو زندگی می کردم زیرا نگاهت سراپای وجودم را به آتش کشید .آری من غنچهی سرسبزی بودم و به خاطر تو شکفتم ولی تو هرگز مرا نچیدی ،پروانهای بودم بخاطر تو در آسمان گشتم ولی تو هرگز مرا نگرفتی.........


  • نوشته شده توسط: دانیال

  • نظر ( )

  • بنام پیوند دهنده ی قلبها (سه شنبه 87/4/11 ساعت 5:11 عصر)

    وقتی شباهنگام که در بسترهستم و به ستارگان نگاه میکنم و خیره می شوم. گمان می کنم که در میان ستارگان عشق جای داری.

    دوست دارم قطره اشکی باشم که از چشمان مروارید گونه ی تو سرازیر شده و گونه هایت را نوازش کنم و وقت عبور از لبانت بوسه ی گل محبت را بفشارم .

    لحظه ی زندگی من بدون تو ماننده شمع افروخته ای هستم که در میان وزش باد قرار گرفتم و هرلحظه وزش باد به نیستی می گراید ، یا مانند قطره اشک عاشقی هستم که بر روی شوره زار چکیده ام و نور و حرارت خورشید که آنرا به نیستی می گراید .

    بیا که بدون تو دریای قلبم ساحل ندارد ، زندگی فقط با تو بودن را دوست دارم...


  • نوشته شده توسط: دانیال

  • نظر ( )

  • تو را چه نامم ؟ (سه شنبه 87/4/11 ساعت 12:26 صبح)

    تنها به این می اندیشم که تورا چه نامم که شایسته ی مقام والایت باشد ....

    تورا دوست می نامم که آمیزه ای باشد از محبت ،الفت،درایت و رأفت ،تورا به چه تشبیه کنم ؟به روشنی روز،به آرامی شب،به زلالی آب،به لبخند گل یا آواز دلنشین پرندگان،به هیچ کدام! زیرا تو از هر آوازه ای و پدیده ای بهتر و برتری .

    ای خورشید پرفروغ زندگی،تو به من هستی بخشیدی و وجود تاریکم را با نور تابان خویش روشن ساختی،از نیست به هستم کشاندی و نغمه ی زیستن رادر گوشم زمزمه کردی .

    ای آموزگار بزرگ که به من رسم دوست داشتن و مهربانی را وگذشت را آموختی،بگذار در دریای وجودت غرق شوم تا به ساحل معرفت برسم ،بگذار در این راه جسم خاکی خود را فدای تو کنم چون با تمام وجود دوستت دارم عزیزم..........


  • نوشته شده توسط: دانیال

  • نظر ( )

  • حرف دل (سه شنبه 87/4/11 ساعت 12:24 صبح)

    روزی که به دنیا آمدم به من آموختن که دوست بداروحال که دوست می دارم به من می گویند که فراموشش کنم ......

    روزی که الفبای عشق را همچون باران بهاری بر قلب من باریدی دیگر با تمام وجود دیوانه وار تو را دوست می دارم وحال می گویند که فراموشت کنم ....

    حال که وجودم را با تو آمیخته ام و فکر وذهنم را به تو بخشیده ام ،می گویند تو را فراموش کنم ......

    حال که غروب غم هایت را و طلوع شادی هایت را به ارمغان آورده ام می گویند که فراموشت کنم ......

    ولی من می گویم که تورا با تمام وجود ،با تمام هستی دوستت دارم و فراموشت نخواهم کرد .......


  • نوشته شده توسط: دانیال

  • نظر ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    با سلام
    محراب
    Love
    عاشقم
    دیوونه
    بخون داستانو حالشو ببر
    [عناوین آرشیوشده]
  •   بازدیدها
  • امروز: 4 بازدید
    بازدید دیروز: 4
    کل بازدیدها: 156546 بازدید
  •   دوستان عاشق
  •   رو عکسم کلیک کن
  • ! Love
    دانیال
    Dar Ka"beye Ma Jange Residan Be Khoda Nist
  •   لوگوی وبلاگ من
  • ! Love
  •  فهرست موضوعی یادداشت ها
  •   مطالب دیگر
  •   اشتراک در خبرنامه
  •  
  •   Music